اے کاش اینجا بودومرا درآغوش مےکشید آنگاه غمم که هیچ خودم را هم درآغوشش فراموش میکردم ای کاش اینجابود درست روبرویم زمان متوقف میشد براے هردویمان مرامحکم درآغوشش میگرفت غرق میشدم دردوچشمانش میگفت نترس من کنارتم اےکاش که حسرت آغوشش بردلم نماندکه این بدترین درداست برایم... ❖ گوناگون نظرات گزارش اشتراک عضویت ارسال گزارش برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت کد اشتراک گذاری در وب